بهبود سبک زندگی، با انقلاب در ساختارهای اقتصاد
برای اصلاح الگوی مصرف در خیلی از موارد باید با زبان و بیان فرهنگسازی کرد. البته رسانهها وظیفۀ رفتارسازی را نیز دارند، زیرا در بسیار از موارد، زبان و بیان خیلی مؤثر نیست، اما در بسیاری از موارد با مقولهای گستردهتر و فراتر از ابعاد هنری فرهنگ مواجه میشویم که «سبک زندگی» نام دارد.
ابزارهای فرهنگی تنها در حوزۀ رفتار فردی مؤثر خواهند بود، در حالی که سبک زندگی، آن بُعدی از فرهنگ است که گویی افراد جامعه را به یکدیگر پیوند زده و به سمت و سویی میکشد. بسیاری از اوقات، شیوۀ زندگی ما در اختیار خودمان نیست که آگاهانه و با شناخت کافی توان انتخاب آن را داشته باشیم.
به عبارت دیگر، خیلی از اوقات مشکلاتی که در فرهنگ مصرفی ما دیده میشود، ناشی از ضعف در حوزۀ شناختی و حتی گرایشی ما نیست، بلکه ناشی از نوعی جبر و فشار بیرونی است که از سوی اجتماع بر فرد وارد میشود. این جبر محیطی، تا حد زیادی شکلدهندۀ سبک زندگی افراد آن جامعه است به نوعی که عمل کردن بر خلاف آن جریان، فرد را متحمل هزینههایی از سوی اجتماع خواهد کرد.
برای مثال، یکی از مقولههای اصلی در سبک زندگی، مسئلۀ کار و شغل زنان در بیرون از خانه است که در سالیان اخیر موجب به وجود آمدن تغییراتی در حوزۀ خانواده شده است. در حال حاضر کار زنان در بیرون از خانه تبدیل به یک هنجار شده است و به عنوان ارزش در جامعه تلقی شده و یک دختر جوان، ماندن در خانه را برای خود یک ننگ میداند.
حال اگر تمام وسایل تبلیغاتی از قبیل منبر، تلویزیون، پلاکاردهای سطح شهر و… جمع شده و تمام متخصصین امور فرهنگ و ارتباطات، بسیج شوند تا به آن زن بگویند که «بیرون رفتن بد است»، «کار در بیرون از خانه برای تو مناسب نیست» و «این فرهنگ، یک فرهنگ برآمده از غرب است»، موفق نمیشوند، زیرا زن خواهد گفت: «اگر من در خانه بمانم، کاری ندارم که انجام دهم، زیرا تکنولوژی پیشرفت کرده و بسیاری از کارها را انجام میدهد. از طرفی انگیزهای قوی وجود دارد که میتوانم برای خود استقلال مالی پیدا کنم».
مورد دیگر، مقولۀ مهاجرت از روستا به شهر است که اغلب، پایۀ اقتصادی دارد. زندگی شهری تا حد زیادی متفاوت از زندگی در روستاست. زندگی آپارتماننشینی، به طور حتم، سبک زندگی خاص خود را به دنبال دارد و سایر اقتضائات زندگی شهری مدرن، شیوهای از زندگی را به فرد تحمیل میکند و چنان برای او ذائقهسازی میکند که کمتر میتوان خلاف آن عمل کرد.
از طرفی دیگر، در این نظام اقتصادی و با این شیوۀ زندگی که مرد و زن، در حال کارکردن هستند، دیگر وقتی برای پخت و پز وجود ندارد. بنابراین تقسیم کار صورت میگیرد و زن و مرد میگویند ما کار میکنیم و فست فود هم برای ما غذا درست میکند.
اینها همه ناشی از یک سبک زندگی است؛ شیوهای از زندگی که مربوط به زندگی در جوامع مدرن شهری است. بدون شک، اینها با توصیه و فرهنگسازی قابل حل نیست، بلکه باید انقلابی در ساختارهای اقتصادی ایجاد شود. ما ناگزیر از آن خواهیم بود تا برای اصلاح این فرهنگ و رفتار غلط، ساختارها را متحول کنیم.