سیر تحول علوم تجربی در غرب
متن پیش رو بخشی از جزوۀ « سقوط علم » که درسگفتارى است از آقای « دکتر ابراهیم دادجو » در باب سیر انسانمحور و تجربه گرا شدن علوم غربی معاصر است ؛ این درسگفتار حاصل سلسله جلسات سطح دو سیزدهمین دورۀ آموزشى تربیتى «والعصر» مى باشد که در تیر ماه ۱۳۹۰ برگزار شده است و به همت مؤسسۀ علمی- فرهنگی سدید پس از پیاده سازى و ویرایش در اختیار علاقهمندان قرار مى گیرد.

عالم مسیحیت از قرن دوازدهم تا قرن شانزدهم علوم مختلف نظیر فلسفه، طبیعیات، منطق، فیزیک و… را از عالم اسلام گرفته است. البته هیچکدام از این علوم حتی فیزیک، فیزیک امروزی یا به عبارتی فیزیک تجربی نیست. فیزیک را در آن زمان عقلی یاد میگرفتند؛ یعنی به جای اینکه با ابزارها بفهمند، با عقل حلاّجی میکردند.
به عنوان مثال زمانی که در مورد اجرام صحبت میکردند به جای اینکه با تلسکوپ ببینند، با معادلات ریاضی محاسبه میکردند که سیارهها چگونه میچرخند که به یکدیگر نمیخورند. بر اساس معادله، سیارهها باید با یکدیگر برخورد کنند پس اگر برخورد نمیکنند، معادلۀ ما غلط است یا یک چیزی در سیارات دیگر هست که ما نمیدانیم و به همین دلیل است که نمیتوانیم تشخیص دهیم. پس باید بگردیم آن سیاره را پیدا کنیم اما چون تلسکوپی نداریم که پیدا کنیم، باید با عقل خود حلاّجی کنیم. پس باید معادلات ریاضی را تغییر داد که بشود یک سیارهای را در فلان مکان فرض کرد که چرخش آن باعث شود تا این چرخشها با همدیگر متناسب باشند.
بر اساس همین فیزیک عقلی بود که حکم دادند به اینکه خورشید دور زمین میچرخد، زیرا تلسکوپی که بتوان با آن از بیرون به زمین نگاه کرد وجود نداشت. پس همانطور که عقل براساس ظاهر حکم میکند، نتیجهگیری میکنیم، زیرا خورشید از شرق طلوع میکند و به غرب میرود و فردا مجدداً از شرق طلوع میکند و به غرب میرود. بنابراین یا باید بگوییم خورشیدهایی که هر روز طلوع و غروب میکنند خورشیدهای دیگری هستند یا اینکه بگوییم این خورشید شب به مکان اول خود بر میگردد و فردا دوباره از شرق به طرف غرب حرکت میکند. بر اساس این استدلال بود که در آن زمان حکم به مرکزیت زمین دادند.
در علم «اخترشناسی» هم که علمی تجربی است، به دلیل نداشتن ابزار تجربی مجبور بودند عقلانی پژوهش کنند. به همین دلیل هم غالباً خطا میکنند، زیرا برای ملموسبودن و مفید واقع شدن علم تجربی یا فیزیک در اصطلاح آن زمان که اعم از شیمی و فیزیک بود، باید روش تولیدش را بفهمیم. در آن زمان فکر میکردند روش تولید در فیزیک، عقلانی است. کمکم به تجربیبودن روش تولید بر اساس آزمایش و خطا پی بردند که بنیان این فهمشان در فلسفۀ خودشان است؛ یعنی فلسفهای را که از عالم اسلام در قرن دوازدهم گرفتند و تا قرن هفدهم پیش بردند، در قرن هفدهم فیلسوفی به نام «اُکام» فهمید که ما باید روش پژوهش را در علوم طبیعی تغییر دهیم و تجربی و جزئینگرانه پژوهش کنیم.
این مبانی فلسفی باعث شد که فیزیکدانان بزرگ آن زمان مثل «گُریدان» و چند فیزیکدان دیگری که در قرن شانزدهم بودند تحت تأثیر فیلسوفی به نام اُکام باشند و از فلسفۀ اُکام در تولید دانش فیزیک تبعیت کنند. رفته رفته این اعتقاد غالب شد که اگر جزئی و تجربی پیش برویم، مفیدتر و واقعیتر است، پس باید علوم را به صورت تجربی یاد بگیریم. کمکم شروع کردند به اینکه علوم شیمی، طبیعیات، مکانیک، اخترشناسی و ستارهشناسی را به صورت طبیعی یاد بگیرند. به همین دلیل مجبور بودند در اخترشناسی تلسکوپ اختراع کنند. این مسئله عاملی شد برای رویآوردن به بحثهای تجربی در زمان رنسانس.
برای تهیه جزوه کامل می توانید با شماره 09138500419 تماس بگیرید.