یک هشت اصلی را مرحوم ابن بابویه قمی نقل کرد، هم از وجود مبارک امیر مؤمنان است، هم از وجود مبارک امام ممتحن(علیهما آلاف التّحیّة و الرّحمن)، مَنْ اَدامَ الْاِخْتِلافَ اِلَى الْمَسجِدِ اَصابَ اِحْدى ثَمانٍ: ایَةً مُحْکَمَةً وَ اَخاً مُسْتَفاداً وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً، وَ رَحْمَةً مُنتَظِرةً وَ کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى الْهُدى اَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدِىٍّ وَ تَرَکَ الذُّنُوبَ حَیاءً اَوْخَشْیَةً، اینها خصال هشتگانهای است که وظیفه عادی مسجد است؛ اما قرآن کریم وقتی مسجد را معرّفی میکند، میفرماید مسجد تنها جای تکلیف و امتثال تکلیف نیست، مسجد
جای تشریف است. این جشن تشریفی که بعد از انقلاب رسمیت یافت از سنّتهای پایدار ابن طاووس است. این ابن طاووس وقتی سنّ او به بلوغِ شرعی رسید، از دوستانش دعوت کرد که در جشنی شرکت کنید، گفتند چه جشنی است؟ گفتند جشن تشریف. من به شکرانه اینکه نمردم و زنده شدم و مشمول خطاب ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ شدم،، جشن گرفتم. من مشرَّف شدم نه مکلَّف. از آن به بعد در بین خواص، این جشن تشریف رونق داشت، در انقلاب و شهدای انقلاب که سهم عظیمی داشته و دارند، این جشنن تشریف رسمیت پیدا کرد. ابن طاووس گفت من مشرَّف شدم، تا دیروز لایق خطاب ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ نبودم که خدا مستقیماً با من سخن بگوید و چیزی از من بخواهد. بهه شکرانه اینکه نمُردم، به جایی رسیدم که مخاطب خدا شدم، با او میتوانم حرف بزنم، گفتگو کنم، خطاب او را دریافت کنم، من مشرَّف شدم، جشن میگیرم. قرآن کریمم مسجد را نه تنها جای تکلیف میداند، جای تشریف میداند؛ نه تنها جای تشریف میداند، جای طهارت و قداست و نزاهت از هر نقص و از هر عیب؛ نقص چیزی است، عیب چیزی دیگر است، بین نقص و عیب فرق فراوانی است؛ نه تنها طهارت از نقص، نه تنها نزاهت از عیب، بلکه مسجد جای محبّت طهارت است، ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾، میبینید شما را میخواهند به خاندان عترت و اهل طهارت نزدیک کنند. این آیه تطهیر در اوج است و مختص به اهل بیت، ما که شاگردان آنها هستیم ما را میخواهند به این اوج نزدیک کنند، میگویند شما هم مطهَّر باشید، آنها در صدر هستند شما در ذیل، آنها امام هستند شما مأموم. اگر ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾[7] (علیهم افضل صلوات المصلّین)، اگر خدای سبحان آنها مطهّر معرفی کرد، خانهای ساخت برای خود به نام مسجد که «بیتُ الله» است و این خانه جای آن اصول هشتگانه هست؛ اما آن حداقلی است. بالاتر از حداقلی، حد توسط؛ طهارت و نزاهت است. اوج این محبّتِ طهارت است، انسان دوست دارد به خاندان پیغمبر اقتدا کند، ﴿یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾، کسی که علاقهمند به طهارت است، نه تنها گناه نمیکند، فکر گناه هم نیست. پس «المسجد ما هو»؟ جنس و فصل مسجد را این کریمه مربوط به مسجد قبا مشخص کرد. وجود مبارک حضرت از مکه به مدینه مهاجرت کردند به قبا که رسیدند، اوّلین کاری که کردند مسجد ساختند. اگر مسجد، مسجد باشد کشور آباد است؛ نه سخن از اختلاس است، نه سخن از رباست، نه سخن از بیراهه رفتن است، نه سخن از راه دیگران را بستن است، ﴿یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾. عصاره مسجد، دفاع هشتساله است، اینها دوست دارند که شبیه خاندان پیغمبر باشند، این کم مقامی نیست. پس مسجد جای محبّتِ طهارتِ از «ما سوی الله» است. کسانی که با تفسیر مأنوس هستند، این جمله نورانی سوره «انسان» را ببینند که صدرش مربوط به خاندان عصمت و طهارت است و امروز هم از زیارتهای مخصوص سالار شهیدان است، در آنجا میگویند: ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾، وقتی آثار بهشت و بهشتیها را قرآن کریم تشریح کرد، فرمود ذات اقدس الهی خودش ساقی است، ساغر به دست این ساقی است، آن شراب در این ساغری است که به دست این ساقی است، به فرشته و فَلک و مَلَک امر نکرد، خودش فرمود من ساقیام، ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾. شما به تفسیر شریف مجمع البیانِ امین الإسلام که تقریباً جزء مشهورترین تفسیرهای دست ماست مراجعه کنید، میبینید اوّل ایشان این حرف را نقل میکند، بعد به صورت صیغه جمع مذکر سالم میگوید این بزرگواران این حدیث را از امام صادق نقل کردند، «بالاتّفاق». آن حدیث چیست؟ فرمود: ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾، این «طَهور» صیغه مبالغه است. پاک است، یک؛ پاک کننده است، دو. این شرابی که در بهشت، خدایی که ساقی است، در ساغر غیبی میریزد، به بهشتیها میدهد، آنجا نه آلودگی است نه آلودگان، از چه پاک میکند؟ بهشت که آلوده در آن نیست، آلودگان در آن نیستند، آنکه آلوده است که به بهشت راه ندارد، در بهشت، خدای سبحان که شراب طهور میدهد اگر فرموده بود «شراب طاهر است»، این سؤال جا نداشت. فرمود این شراب پاک کننده است، از چه چیزی پاک کننده است؟ این را امام صادق میخواهد که معین کند، فرمود در بهشت نعمتها فراوان است، هم بدنی فراوان است، هم روحی، ﴿وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾.[9] هم آنچه لذّت بدن است در آنجاست، هم آنچه لذّت جان است در آنجاست. در چنین فضایی جا برای طهور بودن نیست. این امام صادق میخواهد! فرمود غیر خدا که در بهشت هست، انبیا که در بهشت هستند، حوری که در بهشت هست، نعمت که در بهشت هست، خدا به این انبیا، به علی و اولاد علی شرابی میدهد که «یطهّرهم عن کلّ شیء سوی اللَّه اذ لا طاهر من تدنّس بشیء من الأکوان الّا اللَّه»؛ هر چه غیر خداست آلودگی است، ولو بهشت، ولو حورالعین، ولو لَذّات بهشتی. به هر حال غیر خداست، ما از تو به غیر از تو نداریم تمنّا، ما ادبا و شعرا کم نداشتیم، ولی هیچ حکیمی هیچ ادیبی قبل از اسلام به این پایگاه بلند شعر نمیگفت، این گوی و این میدان! شما یک شاعر، یک حکیم، یک ادیب قبل از اسلام بیاورید که این قدر بلند حرف زده باشد! این حرفهای بلند از بلندای آن آیه است، فرمود این شراب وقتی به این بهشتیها داده شد اینها از هر چه غیر خداست صرف نظر میکنند، چیزی غیر خدا نمیبینند. سخن از بهشت و حوری بهشت نیست:
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنّا ٭٭٭ حلوا به کسی دِه که محبت نچشیدست
گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی ٭٭٭ دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
چرا در سوره «انسان» این قدر ذات اقدس الهی از بهشت و بهشتیان با جلال و جبروت یاد میکند؟ ﴿وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾، چون در صدر این سوره جریان وجود مبارک امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا(علیهما السلام) امام حسن(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) اینها آن قصهای که روزه گرفتند و افطاری خودشان را به مسکین و یتیم و اسیر دادند، کمتر شیعهای است که نشنیده باشد: ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً﴾؛ آن مفسّران متوسط این ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ را به طعام برمیگردانند، یعنیی خودشان احتیاج داشتند. وقتی ذیل این سوره را نگاه میکنید میبینیم که این ضمیر ﴿حُبِّهِ﴾ را باید به «الله» برگرداند. آن برای ابرار است که آنچه نیاز دارند به دیگرانن میدهند، ولی مقرّبانی که از غیر خدا تطهیر شدهاند به غیر خدا دل نمیبندند «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّ الله مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً». این سه بخش را عنایت کنید تاا روشن شود چرا در پایان این سوره فرمود اینها از غیر خدا گسستهاند؟ به مسکین طعام دادن کار آسانی است، چون غیر از مسلمان هم اطعام میکنند، برای ما هم عادی است. به یتیم طعام دادن بله! اما این اسیر چه کسی بود؟ ما در مدینه اسیر نداشتیم، مسلمان اسیر نبود! جنگهایی که بین مسلمین و غیر مسلمین میشد، گاهی آنها اسیر میگرفتند گاهی ما اسیر میگرفتیم ما از مشرک بتپرست اسیر میگرفتیم، این مشرک بتپرست آمده درِ خانه علی و فاطمه، آنها افطاری را به این دادند، این بیت بوسیدنی است! وگرنه در مدینه ما مسلمان اسیر نداشتیم! حرف علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم آلاف التّحیة و الثناء) این است که وقتی کار دست من است، کسی که بیراهه نمیرود، راه کسی را هم نمیبندد، ولی کافر است، این باید شکمش سیر باشد در کشور من. ما نباید گرسنه داشته باشیم، ولو بیدین، این حرف علی است! این اسیر چه کسی بود؟ ما در مدینه مسلمان داشتیم اسیر باشد؟ فرمود کشور شماست مستأمن شماست، شما را قبول کرده است، در پناه دولت شماست ولو مشرک، شکمش را سیر کن! به امیرالمؤمنین طبق نقل مرحوم ابن بابویه قمی گفتند شما سلحشور و یلِ میدان هستید یک یلِ جنگجو که این اسب را سوار نمیشود! این زرهای که شما بستید این به پیشبند آشپزها شبیه است اینکه زره نیست، چون پشت سر ندارد، این چه زرهی است پوشیدید؟ فرمود من که پشت نمیکنم، زره من چرا پشت داشته باشد؟ این اسبی را که میگویید، من که از میدان فرار نمیکنم، کسی هم که فرار کرد من او را تعقیب نمیکنم، من چرا اسب بدو بخواهم؟ این علی است! این علی، آن فاطمه، این حسن، این حسین(علیهم آلاف التّحیة و الثناء) میگویند ولو اسیر به هر حال مشرک است بتپرست است؛ اما در کشور ماست، او نباید گرسنه باشد! ما باید به اینجا برسیم. مسجد جای این حرفهاست، تنها نماز نیست. فرمود نه تنها عادل باشید، دوستدار عدالت باشید، ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا﴾، به تعبیر این طلاب عادی، اینها جمله خبریهای است که به داعی انشا القاء شده است. این ﴿یُحِبُّونَ﴾ یعنی «أحبُّ». شما این چنین باشید، نه این چنین هستند! اینن نُه دعای نورانی نُه قنوت عید غدیر و عید قربان و عید فطر، بخش وسیعاش جمله خبریه است که به داعی انشا القاء شده است، «اللَّهُمَ أَهْلَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْعَظَمَةِ»؛ یعنی مرا بهه این مقام برسان! «أَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ»؛ یعنی مرا به این مقام برسان! «أَهْلَ التَّقْوَی وَ الْمَغْفِرَة»؛ یعنی مرا به این مقام برسان، وگرنه ما مدّاح او باشیم، ستایشگر او باشیم که دعا نشد! دعا یعنی دعا، دعا انشایی است جمله انشایی است خبریه نیست، درخواست است، ولو به صورت جمله خبریه باشد. این نُه بار گفتیم ما را به کبریایی برسان! مسجد جای اینهاست. اگر مسجد به این بارگاه رسید؛ آنگاه میشود ﴿لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ﴾.» (آیت الله جوادی آملی)