یا ایها المسلمون اتحدوا

این(جریان تکفیر ) را دشمن بهصورت مشکل دستساز وارد دنیاى اسلام کرده است و
ناچاریم به آن بپردازیم، لکن مسئلهى اصلى، مسئلهى رژیم صهیونیستى است؛
مسئلهى اصلى، مسئلهى قدس است؛ مسئلهى اصلى، مسئلهى قبلهى اوّل مسلمین،
مسجدالاقصى است؛ اینها مسائل اصلى است.۱۳۹۳/۰۹/۰۴
نگذارید قضیّهى فلسطین و قدس شریف و مسئلهى
مسجدالاقصى به دست فراموشى سپرده بشود؛ آنها [سرویسهاى جاسوسى آمریکا و
انگلیس و رژیم صهیونیستى ]این را میخواهند.۱۳۹۳/۰۹/۰۴
امام خامنه ای
ملتی که ماه رمضان دارد، خدا را دارد؛
ملتی که محرم را دارد، مجاهدت و شهادت را دارد
و ملتی که مجهز به ابزار مجاهدت و متکی بهخداست،
هرگز مغلوب نخواهد شد.
۱۳۸۳/۰۸/۲۰امام خامنه ای
آن کسانی که امروز سعی میکنند از این هیولا - که سیاستهای آمریکایی و سیاستهای بعضی از دنبالهروان آمریکا است - یک چهرهی موجّهی معرّفی کنند، اینها دارند خیانت میکنند؛ اینها دارند جنایت میکنند.
مقام معظم رهبری امام خامنه ای
خلاصهی جلسهی سوم: ایمان آگاهانه فقط ایمان آگاهانه باقی میماند |
||||||
---|---|---|---|---|---|---|
آیات این جلسه | آیات ۲۵۸ سورهی بقره و ۱۹۰ تا ۱۹۲ سورهی آلعمران | |||||
واژگان کلیدی: | ایمان پیامبران | فهمیدن دین | خردمندان | |||
ایمان متعصبانه | ایمان مقلدانه | ایمان آگاهانه | ||||
آیه | نکات کلیدی | |||||
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ
وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّـهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ
وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ ۚ وَقَالُوا
سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا ۖ غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ ﴿بقره: ۲۵۸﴾ پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش به او نازل گشته، مؤمن و گرویده است و مؤمنان همه ایمان آوردهاند به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش (و گویند) میان هیچ یک از پیامبران او تفاوت نمیگذاریم (همه را فرستاده و مأمور خدا میدانیم) (پذیرش وحی) و گویند: شنیدیم (فهمیدیم) و فرمان بردیم ... مغفرت تو را جویائیم - پروردگارا! و بازگشت همه بهسوی توست. |
۱. اولاً ایمان یک خصلت برجستهی پیامبران
خدا و مؤمنان و دنبالهروان آنهاست؛ ایمان داشتن، باور داشتن به رسالت
خود. فرق میان رهبران الهی مانند راهروِ این راه به آنچه میگوید و گامی
که برمیدارد، با همهی وجودش صمیمانه مؤمن است. درحالیکه سیاستمداران
عالم، احیاناً سخنان زیبایی و بیانات دلکش و شیوایی ممکن است داشته باشند،
اما به آنچه میگویند، ایمان ندارند. نتیجهگیری: ایمان و باور، خاصیت وابستگان به دعوت اسلام است. آدمهایی که ایمان و باوری ندارند و فقط چون دیگران رفتند، اینها هم احتیاطاً دارند میروند، اینها در قلمروی فکر اسلامی داخل نیستند. رودربایستی هم ندارد. ایمان لازم است. ۲. سمع، یعنی شنوایی. حالت شنوایی، غیر از گوش است، گوش بهمعنای یک عضو بدن، با لفظ اُذُن در عربی تعبیر میشود. وقتی میگویند سمعنا یعنی ما با تمام وجود فهمیدیم که آنچه را که خدا برای ما معین کرده و فرستاده بود. و اطاعت ما از روی روشنی و آگاهی و سمع بود. ایمان دو جور است: یک جور ایمان مقلدانه و متعصبانه. از بعضیها اگر بپرسی، از کجا گفتی که پیغمبر اسلام حق است؟ هیچ نمیدانند. چون مردم کوچه و بازار و پدرها و معلم توی مدرسه میگویند پیغمبر حق است، این هم میگوید پیغمبر حق است. البته ایمان هم دارد. یعنی باورش آمده که پیغمبر حق است. اما این باور از روی تقلید و چشمبسته بهدست آمده است. این ایمان مقلدانه است. ایمان متعصبانه هم مثل همین ایمان ایمان مقلدانه است؛ که بعضیها حاضرند العیاذبالله به پیغمبرهای دیگر بیاحترامی کنند، برای خاطر دلخوشی پیغمبر ما! چون فلان عمل را ما مسلمانها انجام میدهیم درست است و چون دیگران فلان عمل دیگر را انجام میدهند، غلط است. یک ایمانی دارد، اما این ایمان متکی به دلیل نیست، فقط از روی تعصب است. ایمان مقلدانه و متعصبانه در اسلام، هیچ قیمتی ندارد. یکی از دلایل این بیارزش بودن، این است که ایمان وقتی از روی تقلید و تعصب بود، زائل شدنش هم بهآسانی کسبِ خودِ ایمان تقلیدی، آسان است. برادران! ایمان ارزشمند، ایمان آگاهانه است، ایمان توأم با درک و شعور است، ایمانی است که از روی بصیرت و چشم باز و بدون ترس از اشکال بهوجود آمده باشد. |
|||||
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُولِی الْأَلْبَابِ ﴿آلعمران:١٩٠﴾ به یقین در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز نشانههای روشنی است برای خردمندان. |
این نشانهها (آیات) برای چه کسانی است؟ برای گیجها؟ برای بیهوشها؟ برای آنانکه نمیاندیشند؟ ابداً. لأولیالألباب. برای خردمندان. خردمند. آنکه دارای خرد و نیروی فهمیدن است و آنان همهی مردمند، در صورتی که فکر و هوششان را بهکار بیندازند. | |||||
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّـهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَىٰ
جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ
رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ
النَّارِ ﴿آلعمران:١٩۱﴾ آنها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و بهیک پهلو خوابیده یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و بهدل و زبان میگویند) پروردگار ما! این همه را به بیهودگی نیافریدهای و تو از بیهودگیها منزه و پیراستهای! پس ما را از شکنجهی آتش محفوظ بدار. رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ ۖ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ ﴿آلعمران:١٩۲﴾ پروردگار ما! بیگمان هر که را با آتش درافکنی، زبون و سرافکندهاش ساختهای. و ستمگران را هیچ یاور و مددی نیست. |
۱. اگر مردم معمولی بخواهند خردمندان
را معرفی کنند میگویند خردمند آن کسی است که در همهی امور زندگیاش
پیشرو است، در هیچ کار سرش کلاه نمیرود، در کاسبیها، در پلتیکها، در
سیاستبازیها، در معارضهها و مقابلههای با حریفها، همهجا دستِ او روی
دست حریفهاست. قرآن اما چون هیچ یک از این بازیگریها را قبول ندارد، چون
ارزش واقعی را برای انسان، اتصال و ارتباط با خدا میداند، خردمند را به
این صورت معرفی میکند: خردمند از نظر قرآن آن کسی است که این عالیترین
ارزشها را بیش از همه چیز و همه کس مورد نظر داشته باشد. «الذین یذکرون»
خردمندان آن کسانیاند که یاد میکنند خدا را... در همه حال به یاد خدایند.
اما این به یاد خدا بودن بهمعنای یک حالت عرفانی خلصهآمیز درویشمآبانه نیست... یاد خدا بودن فعال. یاد خدا بودنی که عمل محسوب میشود. ۲. خردمندان آن کسانیاند که در حال تفکر باشند، بعد که این تفکر و اندیشمندی را انجام میدهند به زبان دل و زبان ظاهر میگویند پروردگار ما! این را به بیهوده نیافریدهای. منزهی تو از این کار که به بیهوده بیافرینی؛ یعنی مهمترین و اساسیترین نقطهی ایدئولوژی. هر ایدئولوژی زندگیساز، نقطهی اساسیاش این است که من اینجا برای کاری هستم... پس من مسئولیتی دارم و در این نظم عجیب یک جایی هم من دارم که اگر آنجا کار را بهصورت درست و صحیح، آن عمل را آنچنانی که تو خواستهای انجام ندهم، این نظم را خراب کردهام. |
|||||
رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ... ﴿آلعمران:١٩۳﴾ پروردگار ما! (بهگوش دل و با تفکر در پدیدههای خلقت) صدای نداکنندهای را که به ایمان فرامیخواند (و میگفت) به پروردگارتان ایمان آورید، شنیدیم و در پاسخ به این ندای تکوین، ایمان آوردیم ... |
آن کسانی که ندای منادی را شنیدند که برای ایمان ندا میکرد و بعد ایمان آوردند، چهجور ایمانی آوردند؟ یک نفر گفته ایمان بیاورید، آن وقت ایمان آوردید. نه؛ اینها همان اولیالالبابند، همان متفکرانند. این منادی ممکن است به ظاهر پیغمبری باشد، اما در باطن، پیامبر عقل و تفکر و بینش آنها است که آنها را به سوی ایمانِ به خدا فرامیخواند و دعوت میکند. پس منادی به آنها گفته ایمان بیاورید و آنها از روی درک و شعور و آگاهی کامل ایمان آوردند. اینجور ایمانی در اسلام مطلوب است: ایمان آگاهانه. | |||||
وَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ وَ
إِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۚ
أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ ﴿مائده:۱۰۴﴾ و چون به آنان گفته شود که بیایید و آنچه را خدا فرستاده و پیامبر میآموزد، بیازمائید و بفهمید گویند: راه و رسمی که پدران خود را بر آن یافتیم ما را بس! ولو پدرهایتان هیچ چیز نمیفهمیدند و هیچ راهی نمییافتند، بازهم شما از آنها تقلید میکنید؟ |
چون ایمان آگاهانه از نظر اسلام مطلوب است و خدای متعال ایمان ناآگاهانه را قبول ندارد و ارج و ارزشی برایش قائل نیست؛ لذا چندین جای قرآن، ایمانهای کورکورانهی مقلدانهی متعصبانه، که غالباً هم اینجور ایمانها آدم را با مغز به زمین میکوبند، این چنین ایمانهایی را با شدت توبیخ میکند. |
طریق الهی شدن نیازهای انسان
حالا سوال این است که چطور می شود انسان همه نیازهایش و ارضاء نیازهایش، گرسنگی و رفع گرسنگیش، احتیاجات غریضی و رفع غریضه اش، صراط محبت شود؟ چطور می شود خوردن انسان بشود صراط محبت؟ چطور می شود خوابیدن انسان، دوستی و دشمنی او و بیع و تجارتش به محبت و معرفتش اضافه کند؟ به تعبیر دیگر چطور می شود همه محیط زندگی انسان بشود مسجد، و همه حالات انسان بشود صلاة «الَّذینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُون»(معارج/23)، یک راه بیشتر وجود ندارد که قرآن به آن اشاره کرده است. خداوند در آیه نور می فرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(نور/35)، الله تبارک و تعالی نور همه عوالم و کائنات است. بعضی از بزرگان این آیه را به جریان خلقت تفسیر کردند اما با توجه به روایتی از امام رضا تلقی من این است که آیه به جریان هدایت اشاره دارد و اصلا ربطی به جریان خلقت ندارد. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ هُدَى مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِی الْأَرْض»(9)، هدایت همه عوالم با خداست و اوست که همه را هدایت می کند «رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»(طه/50). خدای متعال در آیه نور می فرماید: شما به این نور، بدون حجاب نمی رسید، مگر با رسیدن به مثَل آن. بله، خداوند به پیامبر نور عظمت خودش را بی حجاب ارائه کرده است «اَرَى رسوله من نور عظمته ما احبّ»(10)، به امیرالمومنین هم همین طور «ما رأیت شیئا إلا و رأیت الله قبله أو بعده أو معه»(11)، حضرت علی می فرماید: هیچ چیز را ندیدم الا این که قبل و بعد و همراه او خدای متعال را دیدم.
اما قرآن هنگامی که می خواهد ما را راهنمایی به سوی نور کند می فرماید: «مَثَلُ نُورِه»، این نور یک مثل دارد و شما باید به سراغ آن بروید، خدای متعال مِثل ندارد ولی مثَل دارد «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى»(نحل/60). در زیارت جامعه کبیره آمده است که «وَ الْأَمْثَالُ الْعُلْیَا»، ائمه امثال الله هستند.
در ادامه خدای متعال خود این مثل را تشبیه می کند و می فرماید: «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاة»، مثل نور، مثل مشکاه است. یک نکته کلیدی را این جا عرض کنم، هرچه شما در عالم حس می بینید، مثل زمین، خورشید، دشمنی، دوستی و ...، اینها مثَل پیش روی شما است و کسی اهل عبرت است که از این مثل به ممثل برسد. در روایات ممثل این مثل ها توضیح داده شده است، فرمود: «والشمس» نبی اکرم هستند که با آن همه کائنات روشن می شود، «والقمر» امیرالمومنین هستند، ستاره ای که شما با آن راهنمایی می شوید «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون»(نجم/16)، نبی اکرم(ص) است. بارانی که از آسمان می بارد و زمین مرده را زنده می کند یک مثل است، در واقع سرزمین وجود ما مثَل آن سرزمینی است که اگر باران هدایت الهی بر آن بارید حاصلخیز می شود و گرنه کویری بیش نیست. این مثل ها کلید فهم قرآن هستند و اهل عبرت آنهایی هستند که از مثل های قرآن می گذرند. قرآن وقتی می خواهد معاد را توضیح بدهد می فرماید: نگاه کنید به این که چگونه ما به وسیله باران زمین مرده را زنده می کنیم «کَذلِکَ تُخْرَجُون»(زخرف/11)، ما شما را نیز این گونه زنده می کنیم. «کَذلِکَ تُخْرَجُون»، شاید معنای باطنی آیه این باشد که رحمت الهیست که بر زمین می بارد و زمین را زنده می کند و این یک مثل است برای اینکه خدا رحمت های دیگری دارد که وقتی ببارد شما زنده می شوید،، سر از قبرهایتان بر می دارید و کفن پاره می کنید.
مثل دیگری در قرآن آمده است که در جنگ بدر بارانی آمد که سپاه اسلام با آن نشاط و انبساط پیدا کرد، ممثل این مثل آن است که فرمود: «سماء نبی اکرم و ماء امیرالمومنین است». همه عالم مثل است و «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاس»(نور/35)، این مثل ها برای همه است ولی نورش برای «مَنْ یَشاءُ» است.
بنابراین قرآن می فرماید: نور الهی مثَلی دارد که مِثل یک چراغ دان است. چراغ دان های قدیم خزینه ای داشت که در آن روغن می ریختند، بهترین روغن هم روغن زیتون بود. روغن های زیتون هم مختلف بود، بعضی ها هیچ آمیختگی ای نداشت و خالص خالص بود و بدون این که دود دهد روشن می شد. فتیله ای هم در آن بود که حباب بلورینی روی آن می گذاشتند تا باد خاموشش نکند. می فرماید مثل نور الهی مثل چراغ دانی است که در آن فتیله ای است و روغن زیتونی در آن است. روغن زیتونی وجود دارد که از یک درخت زیتونی گرفته شده که در وسط باغ بوده است، نه در شرق و غرب باغ، بنابراین همیشه آفتاب می خورده و روغن مصفایی دارد و همین که شعله به آن می خورد شعله ور می شود، این مثل است، فرمود: «مثل نور الهی خود نبی اکرم است. این مثَل، مِثل چراغ دان است و این چراغ دان قلب نبی اکرم است، آن چراغی هم که در آن روشن می شود نبوت است». بعضی روایات این آیه را به گونه ای دیگر تفسیر کرده اند، فرمود: «مثل نور نبی اکرم هستند، مشکاه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است که قلب نبی اکرمند، مصباح امام حسن و امام حسین هستند، زجاجه، یعنی آن حباب بلورین هم خود حضرت زهراست؛ در واقع ایشان هم چراغ دان و هم حباب ائمه هستند «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّةِ»(12)، هم انوار ائمه از او ساطع می شود هم محافظ ائمه است.
پس یک طرف «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض»(نور/40)، است که آنها ائمه جور و اولیاء طاغوت هستند، آنها فضای عالم را تاریک می کنند و اگر کسی در ولایت آنها قرار گرفت خوردن، خوابیدن، راه رفتن و حتی نماز خواندنش هم می شود جهنم. بی تردید نماز پشت سر بنی امیه عین جهنم است، کسی که پشت سر مروانی نماز می خواند که شرب خمر کرده و نماز صبح را چهار رکعت می خواند و می گوید حالم خوب است می خواهید امروز بیشتر هم برایتان بخوانم، این نماز عین جهنم است. اگر کسی در فضای ولایت آنها قرار گرفت آن ها همه نیازهایش را به طرف جهنم می برند. نیاز را ایجاد می کنند، ارضاء هم می کنند؛ اما نیاز و ارضایی که زیر چتر ولایت آنها است سیر در وادی جهنم و وادی بوار است. این طرف هم محیط نور است؛ اگر کسی در محیط نور آمد همه نیازهایش ارضاء می شود ولی همه نیازهایش رحمت و نور و هدایت می شود. پس انبیاء روی هیچ نیازی خط نمی کشند، مهم این است که این نیاز در کدام محیط برود، اگر در محیط ولایت اهل بیت رفت می شود بهشت و نور؛ خوردن، خوابیدن ،ازدواج کردن و ... یک مناسک خاص پیدا می کند. یعنی اگر کسی می خواهد زیر چتر نبی اکرم ازدواج کند آداب دارد، می خواهد بخورد، بخوابد، روابط اجتماعی داشته باشد، همه این ها آداب خاص خود را دارد. آن طرف هم آداب دارد مگر الان این کفار برای دنیا هزاران قانون نگذاشتند، این قوانین قوانین ولایت آنهاست؛ اگر کسی زیر قوانین آنها زندگی کرد، نماز خواندنش هم ظلمت است. نماز در مسجد زرار آدم را جهنمی می کند اما خوردن در محیط ولایت امیرالمومنین آدم را بهشتی می کند.
خدای متعال وقتی آیه نور را توضیح می دهد می فرماید: «بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُه»(نور/36)، این نور در خانه هایی آمده است که خدا اجازه رفعت به آن ها داده است. اگر می خواهی سیر در وادی توحید داشته باشی و قدم به قدم به خدا نزدیک شوی باید در این خانه بیایی، سقف این خانه باز و به عالم الهی متصل است. فرمود: «سقف خانه ما به عرش الهی و از آن جا به عالم بالا بند است». سقف حرم امام رضا فوق عرش خدا است. این که در روایت دارد: «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بِشَطِّ فُرَاتٍ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِه»(13)، یعنی سقف حرم امام حسین فوق العرش است، و این خانه ها سقف ندارد.
فرمود: این نور در خانه هایی آمده است که خداوند به آن ها اجازه رفعت و ذکر داده است «فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُه»، و اگر پایت را از این خانه بیرون گذاشتی وارد وادی غفلت و هبوط می شوی. بزرگانی در این خانه هستند که صبح و شام خدا را تسبیح می کنند «یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال». «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»(نور/37)، اهل این خانه اهل خوف هستند، تجارت و بازارشان هم سجده است و هیچ کاری آنها را از ذکر خدا غافل نمی کند. پس راه این که خوردن من تبدیل به ذکر شود این است که در این بیت وارد شوم، این که کسی خیال کند خودش ریاضت می کشد، موحد می شود و خودش، خودش را تهذیب می کند و صفات رذیله را دور می کند، خودش چشم و گوش و قلب و سر خود را کنترل می کند و آن ها را به خدا می رساند؛ اینها اوهامی بیش نیست. اگر کسی این گونه فکر کرد شیطان و اولیاء طاغوت در کمندش نشسته اند. «وَلَایَةُ عَلِیِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»(14)، ولایت تفسیر همین کلمه است چرا که مقصود از کلمه لفظ آن نیست. محیط ولایت ائمه(علیهم السلام) بیت النوری است که هر کس آنجا وارد شد می شود «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ»، مثل این که هیچ چیز سلمان را از ذکر خدا باز نمی دارد، هیچ چیز اصحاب سیدالشهداء را با اینکه در صحنه جنگ هستند از ذکر خدا باز نمی دارد. بنابراین راه این که همه نیازهای ما سجده شود و با هم متوازن رشد کند، ورود به وادی ولایت است.
دستگاه باطل، ایجاد کننده نیازهای دروغین در انسان
دستگاه باطل بعضی از نیازهای انسان را حذف می کند و بعضی دیگر را کاریکاتوری رشد می دهد. من سوال می کنم، در غرب چند صد نوع ماست و پنیر با اسانس های مختلف وجود دارد، اما آیا واقعا انسان این همه نیاز به خوردن دارد؟ این هم رقص و دانس و انواع تحریک به غریضه، اما آیا واقعا انسان آنقدر غریضه اش نیاز دارد؟ اگر این جهنم را بادش زدی «هَلْ مِنْ مَزیدٍ»(ق/30)، آن بلند است. آیا انسان نیاز دارد که سالی 25 جفت کفش بخرد که زن های انگلیس می خرند؟ آیا انسان به 500 رقم سیگار، یکی بلند و یکی کوتاه با اسانس های مختلف نیاز دارد؟ یا این نیاز های دروغین است، آیا فقط کراک است که غرب ما را به آن معتاد می کند یا این اکل و شربی هم که ما را به آن معتاد کرده دروغ است؟! کار را به جایی رسانده اند که پزشکان نامه نوشتند که آقا در این روزهای طولانی روزه گرفتن برای کلیه ضرر دارد، طیب الله انفسکم، منتظر بودیم همین یک فرمایش را شما بفرمایید! واقعا این اکل و شربی که در علم تغذیه گفته می شود نیاز ماست؟! این که هنر را به این دانش ها ضمیمه می کنند و انواع خوردنی و پوشیدنی برای ما درست می کنند، آیا ما این همه تجملات می خواهیم؟! اینها نیاز های ماست یا همه اش مثل مواد مخدر است؟! بله، آن کسی که معتاد به مواد افیونی است از آن لذت می برد و اگر از او بگیری می گوید عجب ظلم عظیمی! نتیجه این اعتیاد آن است که چون در دنیا از شجره زقوم و از ولایت آن ها خوردی در آخرت هم باید شجره زقوم بخوری «وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلینٍ»(الحاقه/36)، باید چرک و خون بخوری؛ ولی اگر در وادی ولایت امیرالمومنین داخل شدی، هیچ کدام از نیازهایت خط نمی خورد بلکه همه نیاز ها متوازن و به طریق قرب تبدیل می شود، مثلا نکاحی که ما گاهی به نظرمان می آید یک نیاز حیوانیست، در بهشت هم وجود دارد، در همین دنیا هم ببینید غسلش چقدر ثواب دارد! چون هنگامی که نیاز در محیط درست آمد رشد می آورد.
حجت الاسلام میرباقری